درود برشما. فرمايش شما در مورد سبکبالی بسبار زیبا جامع و درست بود و با خوندنش آدامش پیدا کردم وقتی خودمونورا وابسته چیزی میکنیم در سطح همون پایین میاییم …
پس اگر بخواهیم در اوج بمانیم باید به مسایل عرفاتی و خدایی توحه کنیم ؟؟؟
در مورد پیام روز بیست و یکم، استقامت و اینکه در کدام جهت باید استقامت داشته باشیم، یاد صحبتی از تحلیل گری افتادم که گفت در حال حاضر بیشتر جمعیت کره زمین به قدری مصر در تخریب و بوجود آوردن مشکلات و نازیبایی هستند که نجات زمین رو مدیون تنبل هابی هستیم که هیچ کاری نمی کنند! چقدر دردناک که در جهتی استقامت نشون می دیم که منفعل بودن مون بهتر از فعال بودن مون. اما یقین دارم با همین جمع ها و دورهمی ها پیام مون در حال منتشر شدن و انسان های بیشتری به ما ملحق خواهند شد.
پاسخ : ضرب المثل قدیمی را به یادم آوردید که گفت : « آب نمی آوری ، کوزه را نشکن! » . . . تو که عمراً بخواهی آب بیاوری و کار مفیدی انجام بدهی! هرگز کار مفید نخواهی کرد ، حداقل ، کوزه را نشکن ! »
اگر نمیتوانی اصلاحی بکنی ، حداقل ، تخریب نکن!
1 – تفسیر جملۀ سبکبالی یعنی «پرواز با طعمه ای در منقار» ممنوع شد!
عقاب تیزپرواز و شناور در فضا ، بمحض شکار بره ای درشت یا حتی خرگوش کوچک ، مجبور است سریعاً فرود آید. او دیگر آن عقاب تیز پرواز نیست. دلبستۀ طعمه ای ست که به چنگ آورده!
انسان آسمان آشیان، که حکومتش برتر از هر خوشی و دلبستگی ست، با تصاحب تکه ای از «آنچه که کلاً مال اوست» از آسمان فرود میاید و برای چند دلار ناقابل، انسانیت را زیرپا میگذارد. این، سرنوشت غم انگیز انسان والاگهر در طول تاریخ است!. . .
2 – تفسیر جملۀ سبکبالی یعنی «چیزی برای خود خواستن» ممنوع شد!
زمانی که چیزی را برای خودت میخواهی، خودت را در حدّ آن نگه میداری و تصور می کنی مالک آن هستی!
این احساس ناقابل، قابل شخصیت انسان نیست!
همۀ هستی با تمامیت گستردگی ، در اختیار انسان و همۀ پدیده هاست تا به اندازۀ مصرف خودشان ازآن بهره ببرند ولی دلبستۀ آن نباشند و تصور نکنند که با ازدست دادن آن ، زندگی شان آسیب خواهددید!
میدانیم که «ازدست دادن » در نظام بی نظیر وجود ، محال است!
3 – تفسیر جملۀ شما شیرینید. نیاز به قند برای چای ندارید.
شوخی انسانهای شیرین و شوخ طبع، زمانیکه برایشان چای تعارف می کنید و قند در اختیارشان میگذارید ، اینست که «من با شیرینی خودم میخورم و قند نمیخواهم».
بدیهی ست اگر کسی حقیقتاً شیرین باشد، نیازی به قند نخواهد داشت.
انسان، قئرتی بی نظیر است که وجودش سرتاسر شیرینی و خوشی ست و برای خوش بودن و شیرین بودن ، نیازی به حضور در مهمانی و پارتی و جشن و پایکوبی ندارد.
این ، بدان معنی نیست که جشن و پایکوبی، غلط است بلکه بدین معنی است که اگر انسان خوشی درونش را در گرو خوشی های عروسی ها و جشن ها ببیند، کلاهش پسِ معرکه است و از مقام خودش سقوط کرده است!
انسان، پادشاه است و همیشه خوش و سرخوش از زیبائیها!
استقامت در غیبت هدف معنی پیدا کرد، منظور اینه که روی هدف ،استقامت معنی نداره ؟حتی اگر هدف رسیدن به معنی اصل وجود باشه ؟
اگر دقت کنید ، استقامت را کسانی تعریف کرده اند که هدف استقامت را در نظر نگرفته اند.
و زمانی که هدف ، قابل تعریف نباشد ، استقامت معنی پیدا میکند. بهمین دلیل هم دوست هم دشمن ، در مسیری که انتخاب کرده اند ، استقامت دارند و اما هدف هایشان کاملاً متضاد است. این چه استقامتی است که هم دوست هم دشمن از آن حرف میزنند؟
شما هم برای غلط و هم برای درست میتوانید استقامت داشته باشید پس استقامت اصالت ندارد .
ما همیشه در مقابل تغییر مقاومت نشان می دهیم چون از نقطه ی امن و زندگی راحت خود خارج می شویم وچون باور ها طی سالیان با ما بوده است دشوار است به نظر من اول باید آن صدای درونی مان یعنی ذهن ناخودآگاهمان را عادت بدهیم چون وقتی می خواهیم کاری را شروع کنیم و باوری را تغییر بدهیم صدای ذهنمان و باورهای قبلی تمام تصمیمات و خواسته های ما را نابود می کند
از توجه شما ممنونم.
به نکتۀ مهمی اشاره کردید ، صدای درون و ذهن ناخودآگاه. . .
بنظر میرسد دو شخصیت متفاوت در وجودمان داریم که یکی آگاهانه تصمیم میگیرد و دومی نا خودآگاه و. . . طبق عادت پاسخ میدهد.
اگر بیشتر دفت کنیم متوجه میشویم که این دوگانگی ، اصولاً وجود خارجی ندارد و ما انسانها فقط تصور میکنیم چنین چیزی در درون ماست.
هر آنچه را که اکنون باور داریم ، از طریق دیدنها و شنیدنها (حواس پنجگانه) در ذهنمان وارد شده و به باور تبدیل شده اند. فقط بعضی از آنها را کمرنگ تر بیاد می آوریم چون کمتر تکرار شده یا از اهمیت بالایی برخوردار نبوده اند.
اگر این تعریف درست باشد ، با وارد کردن آزادانۀ آگاهی های جدید ، ذهنمان به تعادل پایدار خواهد رسید . البته اکنون هم در پایداری است اما چون از نتیجه ، نا راضی هستیم ، مسئولیتش را نمی پذیریم.
از همین الآن با درک جایگاه خودمان در نظام وجود ، طرح تازه ای بریزیم و راه متفاوتی در پیش بگیریم.
سلام. در خصوص پیام امروز :جسارتا بنظر من سلامتی اصل و بیماری فرع است. انسان روال عادی زندگی رو طی میکنه ،همانطور که انسان نسبت به همه جوانب زندگی تحلیل و دور اندیشی داره طبیعتا وجود بیماری در آینده یا حال رو انکار نخواهد کرد. در گوشه ای از ذهن خود و به تاسی از ماوقع ،احتمال ابتلا به بیماری پیش بینی میشود ولی اینکه هر لحظه از زندگی رو به کام خودش تلخ کنه و بیماری بخشی از وجود انسان رو تشکیل بده ، باور مندی کمتری خواهد داشت.
از توجه شما متشکرم. همانطورکه فرمودید ، سلامتی ، اصل است و مطرح کردن بیماری ، موضوغی فرعی است.
سلام. نکته ای که به آن اشاره کردید ، ذهن را درگیر می کند و تحلیل سلامتی را با اشکال مواجه می نماید.
فرمودید در همۀ زمینه های زندگی ، باید احتمالات را برای آینده ، درنظر بگیریم و دوراندیشی کنیم تا در لحظۀ وقوع ، بتوانیم آن را حل کنیم.
توجه اصلی «سرماخوردن ممنوع شد» دقیقاً بر همین نکته است.
« آیا در آینده اتفاقاتی دور از ذهن و برنامه ریزی ما پیش خواهدآمد و نهایتاً ما را درگیر خواهد نمود؟»
این موضوع را به بررسی دوستان واگذار می کنیم و بعد از ارائۀ نظر علاقمندان ، ادامه میدهیم.
اگر از محدودۀ دیدگانمان و از گوشهایمان و از سطح زندگی زمینی فرار رویم ، زیبائی را چگونه میتوانیم درک کنیم؟
این ، سئوالی است که قرنها بدون پاسخ مانده است. اکنون وظیفۀ انسان است که از زشتی پرستی دست بردارد . از جنگ و خونریزی متنفر شود و هرگز بسمت غلط نرود! . . . تا رسیدن به این هیجان ، پل آگاهی ، نباید چون تاریخ ، بی رهرو بماند! . . .
درود برشما بنظر من عشق یعنی مسایل و دنیا را از دید همسر، فرزند و دیگران دیدن. . .
اگر با نگاه و احساسی که آنها دارند دیده بشود ، درک رفتارها و عکسالعمل های آنها آسان میشود و بجای دلخوری ، عشق و محبت جایگزین میشود و خودمان نیز به آرامش میرسیم و از لحظه های زندگی لذت میبریم
سلام. از همراهی شما ممنونم و قدردان. . .
بله . شاید اگر همۀ انسانها ، خودخواهی و تحمیل عقیده و افکار خودشان را کنار بگذارند ، با دیگران عاشقانه تر رفتار کنند .
اما آیا منظور از عشق ، فقط حضور محبت ، بین افراد خانواده ، است؟
عرض ادب ، حق با شماست ،عشق فقط محبت افراد خانواده نیست ،یا فقط جوامع انسانی ، حالا که فکر میکنم عشق باید به تمام هستی باشه، عشق میشه شکرگذار بودن بخاطر زندگی ، کشور ، حیوانات ،و تمام موجودات
گذشتگان ما ، قرنها ، انسانها را در واژۀ عشق «رومئوژولیت ها» ، «لیلی و مجنون ها» و «ویس و رامین ها» محدود کرده اند!
بدیهی است که این داستانها و به تعبیر صحیح تر ، افسانه ها ، هرگز قادر نیستند انسان و نظام هستی و حتی حضور «یک پشه را در گلدان منزلمان » تبیین نمایند!
باید از نو شروع کنیم. وقتمان تنگ است! این خمیر ، زیاد آب میبرد!
سلام .شاید عشق همه ی اون چیزایی هست که هست .مثل الان من ،که گلهامو آب میدم .آدمها میرن سر کار . . . و بوق ماشینها. . . اینکه خانوادم خواب هستن. . . و هوایی که نفس میکشم و بدنی که باهاش زندگی میکنم و ابرای آسمون و. . .
کلاً هر چیزی که «وجود» و «هست» رو میشه گفت. . .
البته درک انسانی ، از تعریف «عشق» عاجزه . . .
یه احساس درونی دارم با شنیدن این کلمه ، بدور از آموخته ها. . . که شاید با کلمات ، قابل بیان نیست .
سلام. ممنونم از مشارکت شما . . .
بله. عشق ، با حذف آموخته ها و معانی غلطی که در طول تاریخ ، آن را در حد یک «هیجان عاطفی بی ارزش پایین آورده اند» معنی عمیقی خواهد داشت.
باید حواس پنجگانه را کلاً حذف کنیم و کور و کر باشیم .
بعبارت ساده تر ، بهیچوجه براساس آموخته و دیده ها و شنیده هایمان عمل نکنیم. در این حالت ، به نادانی میرسیم . اظهار عجز از دانستن. . .
دنبال حقیقت که باشیم ، در مسیرش قرار میگیریم.
مبانی زیادی ، باید در هستی شناسی مطالعه شود تا به یقین برسیم.
سلام. در این پیام ، از «سکون ذهن» پرده برداری کرده ام.
«سکوت ذهن» در علوم تجربی که در حوزۀ مغز و عملکرد آن کار می کنند ، تعریف نشده .
در مکاتب مختلف عرفانی هم هر کدام به نوعی تعریف کرده و هماوائی خاصی بین آنها نیست وگرنه ما فقط یک «عرفان» داشتیم نه عرفانهای متعدد.
ذهن بدلیل تمرکز بر روی ورودیهای حواس پنجگانه ، آمادۀ افتادن در تله های ذهنی ست. تله های ذهنی ، فراتر از عادتها و داوریها و غیره هستند.
بزرگترین تلۀ ذهنی ، حرکت ذهن بر اساس ورودیهاست.
ساکن ماندن ذهنی ، یعنی از نظر آگاهی ، کور مطلق و کر مطلق بودن . . .
در زمینۀ شناخت ، حق نداریم براساس دیده ها و شنیده ها که در حقیقت ، هویت فعلی ما را ساخته اند ، پیش برویم.
البته برای رسیدن به مرحلۀ درک اطلاعات ناب ، پیش نیازهای ذهنی زیادی را باید پشت سر گذاشت.
شاید بهترین ابزار ، اشتیاق و جهش برای کشف حقیقت باشد . مدام به خودمان نهیب بزنیم که «در فلان مورد ، حقیقت را نمیدانم . حقیقت چیست»
این روش تاحدودی ، البته فقط تا حدودی، افسارگسیختگی ذهنمان را درمان میکند.
«قانون را که بدانی ، احترام به قانون را که بلد باشی ، قانون ، حامی توست. . .»
زنجیرهای زندگی سنگینی پاهای ماست .
وقتی میخوام کاری انجام بدم ، هزار جور فکر میاد و سبک سنگین کردن ها .
در این شرایط ، نمیتونم احترامی برای قانون داشته باشم و در آگاهی اصلی (اگر رسیده باشم ) بمونم .
در «آگاهی ناب» ماندن ، سخت است ، اما دلیل سخت بودنش ، پیچیده بودن باورهایی است که از کودکی درگیرشان میشویم . آموخته های پیرامونی ، زندگی مارا در «مشکلات و حل نشدن ها» تعریف می کنند:
• مشهور است که انسانهای بی درد ، انسانهای تنبل و بی فکر هستند.
• میگویند اگر فکر داشته باشی ، به این همه مشکلات و مسائل فکر می کنی و نمیتوانی آرام باشی
• زندگی سراسر ، مشکلات است.
با این فرم از آموخته ها ، نمیتوانیم به سبکبالی برسیم.
درک حضور قانون ( آنهم بصورت جاودانه و آنهم بنفع من! ) باعث میشود که سبکبالی را لمس کنیم.
با تکمیل تر شدن آگاهی ناب در ذهن انسان ، همۀ این توهمات ، نابود خواهندشد.
پاسخ : سلام . ممنونم از توجه شما.
از نظر بصری و دیدن با چشم انسانی :
• اگر سفید را «روشن مطلق» در نظر بگیریم ، میتوانیم آن را ساده و روشن و بی نیاز از توضیح ، تعریف کنیم.
مثلاً یک تصویر خالص از برف ، همان صفحۀ سفید است که هیچ معنایی برای سنگین کردن افکارمان ندارد.
• اگر سیاه را «تاریکی و ابهام مطلق» در نظر بگیریم ، میتوانیم آن را ابهام مطلق ، پیچیده از نظر مفهوم و ناشناخته در نظر بگیریم.
مثلاً در ظلمت شب بی مهتاب و ابری ، هیچ کجا را نمی بینیم و چون هیچ جیز قابل تشخیص نیست ، قدم برداشتنمان بسختی انجام میشود.
اگر این دو تعریف را پذیرفتیم ، میتوایم خاکستری را تعریف کنیم. خاکستری یعنی ترکیب سیاه و سفید.
در هر نوع خاکستری ، بنوعی ، سیاه و سفید باهم مخلوط شده اند.
در عالم «هنر و ذهن» ، خاکستری را از 1 تا 99 درصد تعریف کرده و نام آن را ابهام گذاشته ام.
• سفید ، اصلاً ابهام ندارد و از نظر خاکستری ، صفر است.
• سیاه ، کاملاً مبهم و پیچیده است و از نظر دنیای خاکستریها ، اصلاً سفید در آن وجود ندارد.
در حوزۀ شناخت و حتی جهان بینی ها ، نمیتوانیم به خاکستری ها تکیه کنیم .
اگر سیاه و سفید را شرایط مرزی شناخت بنامیم ، همچون هر مسئلۀ دیگری ، فقط در شرایط مرزی ، میتوانید شناخت خوب و بد را تعریف کنید.
اصطلاح رومی روم ( پوست کاملاً سفید ایتالیائی ) و زنگی زنگ ( پوست کاملاً سیاه زنگی افریقائی ) به همین موضوع ، اشاره ای مشابه دارد.
در شرایط خاکستری و ابهام ، هر نظریه ای میتوان صادر نمود و هر مکتب شناختی را طراحی نمود! حتی اگر 1 تا 99 درصد غلط باشد.
در شرایط سفید و سیاه ، واژه هایتان باید مطلق و بدون حاشیه باشد. نظریه ، بی معنی است چون هنوز خاکستری و مخدوش است و اما «اصل»های ثایت بعنوان اصول پایدار ، قایل اتکاء خواهندبود.
( بخشی از درس مبانی هنرهای تجسمی که برای تدریس عمومی طراحی کرده ام. )
پاسخ : از دقت و توجه شما ممنونم.
از جایگاه محترم ذهنی در مورد فراوانی پرسیده اید…
تعریف کوتاهی از جایگاه ذهنی خواهم داشت تا بتوانم پاسخ جامعی در اختیارشما بگذارم.
انسانها برای مطالب مهم و تکراری زندگیشان ، اهمیت خاصی قائل هستند. شما مرتباً چنین مطالبی را تحت عنوان «مد نظرم هست» بکار میبرید. مثلاً همسرتان میگوید «حواسمون باشه فلکه گاز را ببندیم» پاسخ میدهید «مدنظرم هست» یا «یادم هست» یا «چک کردنش برنامه ی هر روز منه»
متوجه هستید که بستن فلکه گاز هنگام دورشدن ازخانه ، برای مسافرت یا مهمانی ، جایگاه ویژه ای در ذهنتان دارد.
فراوانی ، واژۀ مظلومی است که در کتابخانۀ ذهن بشر جایی ندارد.
• مدام برای بدست آوردن ها ، جنگ می کنیم.
• مدام برای تصرف خاک دیگران نقشه می کشیم.
• مدام برای تسلط بر ذخائر نفت و گاز کشورهای مربوطه سیاست گذاری می کنیم.
• مدام از کمبودها و تمام شدن ها حرف میزنیم.
• فرانسه ، برنج ویتنام را میدزدد تا فرانسویها گرسنه نمانند.
• انگلیس ، طلاهای افریقا را میدزدد تا بتواند پُز ثروتمندی بدهد.
• امریکا ، اموال سرخپوستان را میدزدد تا حکومتی ثروتمند تشکیل دهد.
• پدر و مادرها هم از ترس کمبود ، سعی می کنند فعالیت اقتصادی خود را گسترده کنند.
دلیل اینهمه تلاش ، آن است که در ذهنشان نه تنها جایگاهی برای فراوانی ندارند بلکه احترامی هم برای آن قائل نیستند.
باید برای درک فراوانی جاودان وجود ، حرکت سازنده ای داشته باشیم. جایگاهی زیبا در ذهنمان برایش آماده کنیم و با احترام بگوئیم : عزیزِ جان! فراوانی محترم! اکنون در این کرسی قدرت و زیبائی جلوس کن ، چون تو فرمانروایی!»
سلامتی در تعریف جاودانه اش ، راحتی و آرامش و روانی همۀ بخشهای زندگی و حیات است.
سلامتی به معنی اجرای قوانین بی نظیر آفرینش است. قوانینی که حضورشان باعث دلسردی تبهکاران شده است و در جهت کوبیدن آن ، هزاره ها را از جنجال خود انباشته اند.
سئوالات و نظرات خود را اعلام فرمایید . اگر تا یکساعت پاسخی دریافت نکردید ، پیام بگذارید در 09148322383 یا 09116814365
اگر پاسخ فوری نیازداشتید ، بعد از درج سئوال ، با پیامک خبر بدهید تا پاسخ بدهم.
پیشاپیش ، ورود عزیزان به خانوادۀ سرماخوردن ممنوع شد ، از همۀ کشورها را باعث افتخار میدانم.
عزیزان ، خوش آمدید . با قلمهای رنگین شاد ، زندگی و صلح جاودانه را رقم بزنید.
پیام امروز، سبکبالی، جزو زیباترین پیام هاست. البته که تمام پیام ها زیبا هستند. ما سبکبال نیستیم چون نمی خواهیم وزنه هایی که به خودمان آویزان کرده ایم را رها کنیم ، وزنه هایی از جنس باورهای غلط چند هزارساله ، مثل ترس، نگرانی، عدم اعتماد به هستی و الی آخر.
ما ترس از رها کردن این وزنه ها داریم ، چون اینها جزئی از وجود ما شده اند و با پایین انداختن این وزنه ها ، قسمتی از وجود ما نابود می شود. از سبکبالی می ترسیم!
بله . درست میفرمایید . همانطور که در فیلم اشاره کرده ام ، باور میتواند مارا به حرکت یا سکون وادارد. تازمانی که باورها ، بصورت ریشه ای در عمق جانمان حضور دارند ، قصه همین خواهدبود.
سلام .در مورد پیام روز برای آزادی سوالی برام پیش اومد .
برداشتم اینه که وقتی میخوام بدونم آزادی چیه تازه ورودیها و باورهای قدیم مشخص میشه چی هستن ؟یا منظور از قلعه های تاریکی چیز دیگه ای هست ؟
ممنون میشم از راهنماییتون .
سلام.
قلعه های تاریکی همان حصارهای ترس آلود و غیرقابل نفوذ هستند که درطول زندگی ، بخصوص در دوران آسیب پذیری کودکی ، از محیط می گیریم.
به این قلعه ها وابسته ایم چون خودمان با دستهای خودمان ساخته بودیم.
43 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
درود برشما. فرمايش شما در مورد سبکبالی بسبار زیبا جامع و درست بود و با خوندنش آدامش پیدا کردم وقتی خودمونورا وابسته چیزی میکنیم در سطح همون پایین میاییم …
پس اگر بخواهیم در اوج بمانیم باید به مسایل عرفاتی و خدایی توحه کنیم ؟؟؟
پاسخ: سبکبالی ، جاری است. کافیست به درک حضورمان در این حضور بینهایت بیندیشیم. . .
در مورد پیام روز بیست و یکم، استقامت و اینکه در کدام جهت باید استقامت داشته باشیم، یاد صحبتی از تحلیل گری افتادم که گفت در حال حاضر بیشتر جمعیت کره زمین به قدری مصر در تخریب و بوجود آوردن مشکلات و نازیبایی هستند که نجات زمین رو مدیون تنبل هابی هستیم که هیچ کاری نمی کنند! چقدر دردناک که در جهتی استقامت نشون می دیم که منفعل بودن مون بهتر از فعال بودن مون. اما یقین دارم با همین جمع ها و دورهمی ها پیام مون در حال منتشر شدن و انسان های بیشتری به ما ملحق خواهند شد.
پاسخ : ضرب المثل قدیمی را به یادم آوردید که گفت : « آب نمی آوری ، کوزه را نشکن! » . . . تو که عمراً بخواهی آب بیاوری و کار مفیدی انجام بدهی! هرگز کار مفید نخواهی کرد ، حداقل ، کوزه را نشکن ! »
اگر نمیتوانی اصلاحی بکنی ، حداقل ، تخریب نکن!
سبکبالی یعنی «پرواز با طعمه ای در منقار» ممنوع شد!
— سبکبالی یعنی «چیزی برای خود خواستن» ممنوع شد!
شما شیرینید .نیاز به قند برای چای ندارید .
؟؟؟درک نکردم این جمله هارو .
1 – تفسیر جملۀ سبکبالی یعنی «پرواز با طعمه ای در منقار» ممنوع شد!
عقاب تیزپرواز و شناور در فضا ، بمحض شکار بره ای درشت یا حتی خرگوش کوچک ، مجبور است سریعاً فرود آید. او دیگر آن عقاب تیز پرواز نیست. دلبستۀ طعمه ای ست که به چنگ آورده!
انسان آسمان آشیان، که حکومتش برتر از هر خوشی و دلبستگی ست، با تصاحب تکه ای از «آنچه که کلاً مال اوست» از آسمان فرود میاید و برای چند دلار ناقابل، انسانیت را زیرپا میگذارد. این، سرنوشت غم انگیز انسان والاگهر در طول تاریخ است!. . .
2 – تفسیر جملۀ سبکبالی یعنی «چیزی برای خود خواستن» ممنوع شد!
زمانی که چیزی را برای خودت میخواهی، خودت را در حدّ آن نگه میداری و تصور می کنی مالک آن هستی!
این احساس ناقابل، قابل شخصیت انسان نیست!
همۀ هستی با تمامیت گستردگی ، در اختیار انسان و همۀ پدیده هاست تا به اندازۀ مصرف خودشان ازآن بهره ببرند ولی دلبستۀ آن نباشند و تصور نکنند که با ازدست دادن آن ، زندگی شان آسیب خواهددید!
میدانیم که «ازدست دادن » در نظام بی نظیر وجود ، محال است!
3 – تفسیر جملۀ شما شیرینید. نیاز به قند برای چای ندارید.
شوخی انسانهای شیرین و شوخ طبع، زمانیکه برایشان چای تعارف می کنید و قند در اختیارشان میگذارید ، اینست که «من با شیرینی خودم میخورم و قند نمیخواهم».
بدیهی ست اگر کسی حقیقتاً شیرین باشد، نیازی به قند نخواهد داشت.
انسان، قئرتی بی نظیر است که وجودش سرتاسر شیرینی و خوشی ست و برای خوش بودن و شیرین بودن ، نیازی به حضور در مهمانی و پارتی و جشن و پایکوبی ندارد.
این ، بدان معنی نیست که جشن و پایکوبی، غلط است بلکه بدین معنی است که اگر انسان خوشی درونش را در گرو خوشی های عروسی ها و جشن ها ببیند، کلاهش پسِ معرکه است و از مقام خودش سقوط کرده است!
انسان، پادشاه است و همیشه خوش و سرخوش از زیبائیها!
استقامت در غیبت هدف معنی پیدا کرد، منظور اینه که روی هدف ،استقامت معنی نداره ؟حتی اگر هدف رسیدن به معنی اصل وجود باشه ؟
استقامت در غیبت هدف معنی پیدا کرد، منظور اینه که روی هدف ،استقامت معنی نداره ؟حتی اگر هدف رسیدن به معنی اصل وجود باشه ؟
اگر دقت کنید ، استقامت را کسانی تعریف کرده اند که هدف استقامت را در نظر نگرفته اند.
و زمانی که هدف ، قابل تعریف نباشد ، استقامت معنی پیدا میکند. بهمین دلیل هم دوست هم دشمن ، در مسیری که انتخاب کرده اند ، استقامت دارند و اما هدف هایشان کاملاً متضاد است. این چه استقامتی است که هم دوست هم دشمن از آن حرف میزنند؟
شما هم برای غلط و هم برای درست میتوانید استقامت داشته باشید پس استقامت اصالت ندارد .
ما همیشه در مقابل تغییر مقاومت نشان می دهیم چون از نقطه ی امن و زندگی راحت خود خارج می شویم وچون باور ها طی سالیان با ما بوده است دشوار است به نظر من اول باید آن صدای درونی مان یعنی ذهن ناخودآگاهمان را عادت بدهیم چون وقتی می خواهیم کاری را شروع کنیم و باوری را تغییر بدهیم صدای ذهنمان و باورهای قبلی تمام تصمیمات و خواسته های ما را نابود می کند
از توجه شما ممنونم.
به نکتۀ مهمی اشاره کردید ، صدای درون و ذهن ناخودآگاه. . .
بنظر میرسد دو شخصیت متفاوت در وجودمان داریم که یکی آگاهانه تصمیم میگیرد و دومی نا خودآگاه و. . . طبق عادت پاسخ میدهد.
اگر بیشتر دفت کنیم متوجه میشویم که این دوگانگی ، اصولاً وجود خارجی ندارد و ما انسانها فقط تصور میکنیم چنین چیزی در درون ماست.
هر آنچه را که اکنون باور داریم ، از طریق دیدنها و شنیدنها (حواس پنجگانه) در ذهنمان وارد شده و به باور تبدیل شده اند. فقط بعضی از آنها را کمرنگ تر بیاد می آوریم چون کمتر تکرار شده یا از اهمیت بالایی برخوردار نبوده اند.
اگر این تعریف درست باشد ، با وارد کردن آزادانۀ آگاهی های جدید ، ذهنمان به تعادل پایدار خواهد رسید . البته اکنون هم در پایداری است اما چون از نتیجه ، نا راضی هستیم ، مسئولیتش را نمی پذیریم.
از همین الآن با درک جایگاه خودمان در نظام وجود ، طرح تازه ای بریزیم و راه متفاوتی در پیش بگیریم.
سلام. در خصوص پیام امروز :جسارتا بنظر من سلامتی اصل و بیماری فرع است. انسان روال عادی زندگی رو طی میکنه ،همانطور که انسان نسبت به همه جوانب زندگی تحلیل و دور اندیشی داره طبیعتا وجود بیماری در آینده یا حال رو انکار نخواهد کرد. در گوشه ای از ذهن خود و به تاسی از ماوقع ،احتمال ابتلا به بیماری پیش بینی میشود ولی اینکه هر لحظه از زندگی رو به کام خودش تلخ کنه و بیماری بخشی از وجود انسان رو تشکیل بده ، باور مندی کمتری خواهد داشت.
از توجه شما متشکرم. همانطورکه فرمودید ، سلامتی ، اصل است و مطرح کردن بیماری ، موضوغی فرعی است.
سلام. نکته ای که به آن اشاره کردید ، ذهن را درگیر می کند و تحلیل سلامتی را با اشکال مواجه می نماید.
فرمودید در همۀ زمینه های زندگی ، باید احتمالات را برای آینده ، درنظر بگیریم و دوراندیشی کنیم تا در لحظۀ وقوع ، بتوانیم آن را حل کنیم.
توجه اصلی «سرماخوردن ممنوع شد» دقیقاً بر همین نکته است.
« آیا در آینده اتفاقاتی دور از ذهن و برنامه ریزی ما پیش خواهدآمد و نهایتاً ما را درگیر خواهد نمود؟»
این موضوع را به بررسی دوستان واگذار می کنیم و بعد از ارائۀ نظر علاقمندان ، ادامه میدهیم.
زیبایی، ،زیبایی یعنی اعتدال و میانه روی در هر چیزی،
اگر از محدودۀ دیدگانمان و از گوشهایمان و از سطح زندگی زمینی فرار رویم ، زیبائی را چگونه میتوانیم درک کنیم؟
این ، سئوالی است که قرنها بدون پاسخ مانده است. اکنون وظیفۀ انسان است که از زشتی پرستی دست بردارد . از جنگ و خونریزی متنفر شود و هرگز بسمت غلط نرود! . . . تا رسیدن به این هیجان ، پل آگاهی ، نباید چون تاریخ ، بی رهرو بماند! . . .
درود برشما بنظر من عشق یعنی مسایل و دنیا را از دید همسر، فرزند و دیگران دیدن. . .
اگر با نگاه و احساسی که آنها دارند دیده بشود ، درک رفتارها و عکسالعمل های آنها آسان میشود و بجای دلخوری ، عشق و محبت جایگزین میشود و خودمان نیز به آرامش میرسیم و از لحظه های زندگی لذت میبریم
سلام. از همراهی شما ممنونم و قدردان. . .
بله . شاید اگر همۀ انسانها ، خودخواهی و تحمیل عقیده و افکار خودشان را کنار بگذارند ، با دیگران عاشقانه تر رفتار کنند .
اما آیا منظور از عشق ، فقط حضور محبت ، بین افراد خانواده ، است؟
عرض ادب ، حق با شماست ،عشق فقط محبت افراد خانواده نیست ،یا فقط جوامع انسانی ، حالا که فکر میکنم عشق باید به تمام هستی باشه، عشق میشه شکرگذار بودن بخاطر زندگی ، کشور ، حیوانات ،و تمام موجودات
گذشتگان ما ، قرنها ، انسانها را در واژۀ عشق «رومئوژولیت ها» ، «لیلی و مجنون ها» و «ویس و رامین ها» محدود کرده اند!
بدیهی است که این داستانها و به تعبیر صحیح تر ، افسانه ها ، هرگز قادر نیستند انسان و نظام هستی و حتی حضور «یک پشه را در گلدان منزلمان » تبیین نمایند!
باید از نو شروع کنیم. وقتمان تنگ است! این خمیر ، زیاد آب میبرد!
سلام .شاید عشق همه ی اون چیزایی هست که هست .مثل الان من ،که گلهامو آب میدم .آدمها میرن سر کار . . . و بوق ماشینها. . . اینکه خانوادم خواب هستن. . . و هوایی که نفس میکشم و بدنی که باهاش زندگی میکنم و ابرای آسمون و. . .
کلاً هر چیزی که «وجود» و «هست» رو میشه گفت. . .
البته درک انسانی ، از تعریف «عشق» عاجزه . . .
یه احساس درونی دارم با شنیدن این کلمه ، بدور از آموخته ها. . . که شاید با کلمات ، قابل بیان نیست .
سلام. ممنونم از مشارکت شما . . .
بله. عشق ، با حذف آموخته ها و معانی غلطی که در طول تاریخ ، آن را در حد یک «هیجان عاطفی بی ارزش پایین آورده اند» معنی عمیقی خواهد داشت.
ببخشید ولی برام قابل درک نشد .
یعنی برای همسو بودن باید ذهنمون رو باز بذاریم و کور و کر نباشیم یا بالعکس؟
دنبال حقیقت بودن چطور ؟
باید حواس پنجگانه را کلاً حذف کنیم و کور و کر باشیم .
بعبارت ساده تر ، بهیچوجه براساس آموخته و دیده ها و شنیده هایمان عمل نکنیم. در این حالت ، به نادانی میرسیم . اظهار عجز از دانستن. . .
دنبال حقیقت که باشیم ، در مسیرش قرار میگیریم.
مبانی زیادی ، باید در هستی شناسی مطالعه شود تا به یقین برسیم.
(از سکون ذهن و جهیدن برای آموختن حقیقت)
امکانش هست منظور از این جمله رو بگید ؟سکون ذهن اینجا منظور چجور بودنه ؟
سلام. در این پیام ، از «سکون ذهن» پرده برداری کرده ام.
«سکوت ذهن» در علوم تجربی که در حوزۀ مغز و عملکرد آن کار می کنند ، تعریف نشده .
در مکاتب مختلف عرفانی هم هر کدام به نوعی تعریف کرده و هماوائی خاصی بین آنها نیست وگرنه ما فقط یک «عرفان» داشتیم نه عرفانهای متعدد.
ذهن بدلیل تمرکز بر روی ورودیهای حواس پنجگانه ، آمادۀ افتادن در تله های ذهنی ست. تله های ذهنی ، فراتر از عادتها و داوریها و غیره هستند.
بزرگترین تلۀ ذهنی ، حرکت ذهن بر اساس ورودیهاست.
ساکن ماندن ذهنی ، یعنی از نظر آگاهی ، کور مطلق و کر مطلق بودن . . .
در زمینۀ شناخت ، حق نداریم براساس دیده ها و شنیده ها که در حقیقت ، هویت فعلی ما را ساخته اند ، پیش برویم.
البته برای رسیدن به مرحلۀ درک اطلاعات ناب ، پیش نیازهای ذهنی زیادی را باید پشت سر گذاشت.
شاید بهترین ابزار ، اشتیاق و جهش برای کشف حقیقت باشد . مدام به خودمان نهیب بزنیم که «در فلان مورد ، حقیقت را نمیدانم . حقیقت چیست»
این روش تاحدودی ، البته فقط تا حدودی، افسارگسیختگی ذهنمان را درمان میکند.
ممنون استاد از پاسخ جامع وکاملتون
متشکرم
«قانون را که بدانی ، احترام به قانون را که بلد باشی ، قانون ، حامی توست. . .»
زنجیرهای زندگی سنگینی پاهای ماست .
وقتی میخوام کاری انجام بدم ، هزار جور فکر میاد و سبک سنگین کردن ها .
در این شرایط ، نمیتونم احترامی برای قانون داشته باشم و در آگاهی اصلی (اگر رسیده باشم ) بمونم .
در «آگاهی ناب» ماندن ، سخت است ، اما دلیل سخت بودنش ، پیچیده بودن باورهایی است که از کودکی درگیرشان میشویم . آموخته های پیرامونی ، زندگی مارا در «مشکلات و حل نشدن ها» تعریف می کنند:
• مشهور است که انسانهای بی درد ، انسانهای تنبل و بی فکر هستند.
• میگویند اگر فکر داشته باشی ، به این همه مشکلات و مسائل فکر می کنی و نمیتوانی آرام باشی
• زندگی سراسر ، مشکلات است.
با این فرم از آموخته ها ، نمیتوانیم به سبکبالی برسیم.
درک حضور قانون ( آنهم بصورت جاودانه و آنهم بنفع من! ) باعث میشود که سبکبالی را لمس کنیم.
با تکمیل تر شدن آگاهی ناب در ذهن انسان ، همۀ این توهمات ، نابود خواهندشد.
سلام وعرض ادب واحترام
درخصوص کلمات سیاه وسفید وخاکستری بی زحمت توضیح بدهید متوجه نمی شوم منظورتان چیست.تشکر
پاسخ : سلام . ممنونم از توجه شما.
از نظر بصری و دیدن با چشم انسانی :
• اگر سفید را «روشن مطلق» در نظر بگیریم ، میتوانیم آن را ساده و روشن و بی نیاز از توضیح ، تعریف کنیم.
مثلاً یک تصویر خالص از برف ، همان صفحۀ سفید است که هیچ معنایی برای سنگین کردن افکارمان ندارد.
• اگر سیاه را «تاریکی و ابهام مطلق» در نظر بگیریم ، میتوانیم آن را ابهام مطلق ، پیچیده از نظر مفهوم و ناشناخته در نظر بگیریم.
مثلاً در ظلمت شب بی مهتاب و ابری ، هیچ کجا را نمی بینیم و چون هیچ جیز قابل تشخیص نیست ، قدم برداشتنمان بسختی انجام میشود.
اگر این دو تعریف را پذیرفتیم ، میتوایم خاکستری را تعریف کنیم. خاکستری یعنی ترکیب سیاه و سفید.
در هر نوع خاکستری ، بنوعی ، سیاه و سفید باهم مخلوط شده اند.
در عالم «هنر و ذهن» ، خاکستری را از 1 تا 99 درصد تعریف کرده و نام آن را ابهام گذاشته ام.
• سفید ، اصلاً ابهام ندارد و از نظر خاکستری ، صفر است.
• سیاه ، کاملاً مبهم و پیچیده است و از نظر دنیای خاکستریها ، اصلاً سفید در آن وجود ندارد.
در حوزۀ شناخت و حتی جهان بینی ها ، نمیتوانیم به خاکستری ها تکیه کنیم .
اگر سیاه و سفید را شرایط مرزی شناخت بنامیم ، همچون هر مسئلۀ دیگری ، فقط در شرایط مرزی ، میتوانید شناخت خوب و بد را تعریف کنید.
اصطلاح رومی روم ( پوست کاملاً سفید ایتالیائی ) و زنگی زنگ ( پوست کاملاً سیاه زنگی افریقائی ) به همین موضوع ، اشاره ای مشابه دارد.
در شرایط خاکستری و ابهام ، هر نظریه ای میتوان صادر نمود و هر مکتب شناختی را طراحی نمود! حتی اگر 1 تا 99 درصد غلط باشد.
در شرایط سفید و سیاه ، واژه هایتان باید مطلق و بدون حاشیه باشد. نظریه ، بی معنی است چون هنوز خاکستری و مخدوش است و اما «اصل»های ثایت بعنوان اصول پایدار ، قایل اتکاء خواهندبود.
( بخشی از درس مبانی هنرهای تجسمی که برای تدریس عمومی طراحی کرده ام. )
محلی محترم و باشکوه در ذهن برای فراوانی ؟؟؟
پاسخ : از دقت و توجه شما ممنونم.
از جایگاه محترم ذهنی در مورد فراوانی پرسیده اید…
تعریف کوتاهی از جایگاه ذهنی خواهم داشت تا بتوانم پاسخ جامعی در اختیارشما بگذارم.
انسانها برای مطالب مهم و تکراری زندگیشان ، اهمیت خاصی قائل هستند. شما مرتباً چنین مطالبی را تحت عنوان «مد نظرم هست» بکار میبرید. مثلاً همسرتان میگوید «حواسمون باشه فلکه گاز را ببندیم» پاسخ میدهید «مدنظرم هست» یا «یادم هست» یا «چک کردنش برنامه ی هر روز منه»
متوجه هستید که بستن فلکه گاز هنگام دورشدن ازخانه ، برای مسافرت یا مهمانی ، جایگاه ویژه ای در ذهنتان دارد.
فراوانی ، واژۀ مظلومی است که در کتابخانۀ ذهن بشر جایی ندارد.
• مدام برای بدست آوردن ها ، جنگ می کنیم.
• مدام برای تصرف خاک دیگران نقشه می کشیم.
• مدام برای تسلط بر ذخائر نفت و گاز کشورهای مربوطه سیاست گذاری می کنیم.
• مدام از کمبودها و تمام شدن ها حرف میزنیم.
• فرانسه ، برنج ویتنام را میدزدد تا فرانسویها گرسنه نمانند.
• انگلیس ، طلاهای افریقا را میدزدد تا بتواند پُز ثروتمندی بدهد.
• امریکا ، اموال سرخپوستان را میدزدد تا حکومتی ثروتمند تشکیل دهد.
• پدر و مادرها هم از ترس کمبود ، سعی می کنند فعالیت اقتصادی خود را گسترده کنند.
دلیل اینهمه تلاش ، آن است که در ذهنشان نه تنها جایگاهی برای فراوانی ندارند بلکه احترامی هم برای آن قائل نیستند.
باید برای درک فراوانی جاودان وجود ، حرکت سازنده ای داشته باشیم. جایگاهی زیبا در ذهنمان برایش آماده کنیم و با احترام بگوئیم : عزیزِ جان! فراوانی محترم! اکنون در این کرسی قدرت و زیبائی جلوس کن ، چون تو فرمانروایی!»
برداشت من :همیشه و هر لحظه با فراوانی و با یاد فراوانی و عشق و عزیز شمردن همه وجود که هست .؟؟؟
بله. همیشه یاید با این ذهنیت ، لحظه هامونو سپری کنیم. هر نوع فاصله گیری ، به ضرر خودمونه.
سلام .با حساب مطلبی که برای سلامتی بوده پس تعریف سلامتی تا الان غلط بوده .مایلم تعریف وجود رو بدونم .
سلامتی در تعریف جاودانه اش ، راحتی و آرامش و روانی همۀ بخشهای زندگی و حیات است.
سلامتی به معنی اجرای قوانین بی نظیر آفرینش است. قوانینی که حضورشان باعث دلسردی تبهکاران شده است و در جهت کوبیدن آن ، هزاره ها را از جنجال خود انباشته اند.
سئوالات و نظرات خود را اعلام فرمایید . اگر تا یکساعت پاسخی دریافت نکردید ، پیام بگذارید در 09148322383 یا 09116814365
اگر پاسخ فوری نیازداشتید ، بعد از درج سئوال ، با پیامک خبر بدهید تا پاسخ بدهم.
روز اول خردادماه سال 1402 رونمائی شد.
پیشاپیش ، ورود عزیزان به خانوادۀ سرماخوردن ممنوع شد ، از همۀ کشورها را باعث افتخار میدانم.
عزیزان ، خوش آمدید . با قلمهای رنگین شاد ، زندگی و صلح جاودانه را رقم بزنید.
پیام امروز، سبکبالی، جزو زیباترین پیام هاست. البته که تمام پیام ها زیبا هستند. ما سبکبال نیستیم چون نمی خواهیم وزنه هایی که به خودمان آویزان کرده ایم را رها کنیم ، وزنه هایی از جنس باورهای غلط چند هزارساله ، مثل ترس، نگرانی، عدم اعتماد به هستی و الی آخر.
ما ترس از رها کردن این وزنه ها داریم ، چون اینها جزئی از وجود ما شده اند و با پایین انداختن این وزنه ها ، قسمتی از وجود ما نابود می شود. از سبکبالی می ترسیم!
بله . درست میفرمایید . همانطور که در فیلم اشاره کرده ام ، باور میتواند مارا به حرکت یا سکون وادارد. تازمانی که باورها ، بصورت ریشه ای در عمق جانمان حضور دارند ، قصه همین خواهدبود.
سلام .در مورد پیام روز برای آزادی سوالی برام پیش اومد .
برداشتم اینه که وقتی میخوام بدونم آزادی چیه تازه ورودیها و باورهای قدیم مشخص میشه چی هستن ؟یا منظور از قلعه های تاریکی چیز دیگه ای هست ؟
ممنون میشم از راهنماییتون .
سلام.
قلعه های تاریکی همان حصارهای ترس آلود و غیرقابل نفوذ هستند که درطول زندگی ، بخصوص در دوران آسیب پذیری کودکی ، از محیط می گیریم.
به این قلعه ها وابسته ایم چون خودمان با دستهای خودمان ساخته بودیم.