متن فارسی در انتهای همین متن درج شده است.
Who am I?
I am human. Born in a place called “Tabriz” in a part called “Iran” inhabitant of the earth. . .
I am aware that I am not here in vain. . .
I was aware that it should not be the same that others thought. . .
Since I was fifteen years old, I was concerned about beauty. . . And I did not see . . I wanted health for myself and everyone, it was unattainable. . . I had carefully observed the fluency and cheerfulness in the moments of life, but I did not see it in my own life or that of others. . .
There was something that stole the peace of my thoughts.
My inner whisper: “This is not correct. . . It should not be like this. . . what should we do?
Immediately, I landed on the threshold of the books. . .
I studied thought leaders throughout history. . .
I was meticulous in everything I saw. . .
I asked many times: “This is not customary!” where is the knot ». . .
I searched for thirty years: in history, in medicine, in the history of medicine, in the mind and its powers, in both classical and modern physics. . . Then I got to know the community. . .
I searched for anthropology in my way!. . . until the . . . At the moment of the greatest discovery in human history, I saw the most subtle fraud in history. . . “They had snatched our strength and asked for our weakness.” . . . . . The sleep of years jumped out of my head. . .
In the sweet moment of awakening, I ran over all the history of my mind and set the orderly library of my thoughts on fire. . . With this severe pain, “It was forbidden to catch a cold!” opened his eyes to the world. . .
Do you know my fathers made My identity. . . Throughout history, a point was drawn on the ground, a fence was drawn around it, and its name was called “Taurij” or perhaps “Daviriz” or “Tabriz” or sometimes “Tarbeiz”. . . And I realized that I belong to this place. . . But this is just a point and a name. . . which my fathers and ancestors had determined. . .
What I determine now is important. . .
This is my life… For myself, I have to design my new “self” identity… They have named my identity with these low characteristics:
“Man is a weak being who needs everything and everyone and should consider himself weak in front of them. Humans are inefficient creatures that lose all their abilities when a small problem occurs in the body’s natural system. Man is tied to the wind and gets sick with the wind! Weak”
They defined weak as: “If you sneeze, it means your body is weak, germs have entered and you will catch a cold. If you catch a cold that worsens, it will lead to death. You are weak against the wind. If you sit exposed to the wind, you will catch a cold. You are weak in financial matters. If you make the slightest wrong move, financial weakness will dominate you. Your body is very weak. . . Your life is very weak. . . You are exposed to injuries at any moment”
Cautious:
You have to be careful. . . Caution is a condition of wisdom because everything in life and the system of nature is against you. Whenever you make the smallest mistake, the greatest punishment will be written for you. With the slightest carelessness, you will catch a cold and get sick, you will fall into bed and lose your work and life. . . You must always be careful. . . Everything is against you. . . You have to be careful in financial matters, otherwise you will become financially broken.
All of these thoughts were wrong. You are wrong. . . YOU ARE HUMAN”
کیستم ؟
انسان هستم. . . متولد نقطه ای بنام تبریز ، در ذره ای به نام ایران ، ساکن کرۀ زمین. . .
حواسم هست که اینجا ، بیهوده نیستم. . .
حواسم بود که نباید آنگونه می بود که دیگران می پنداشتند. . .
از پانزده سالگی ، دغدغۀ زیبایی را داشتم. . . و نمی دیدم. . .
سلامتی را برای خودم و همگان میخواستم ، دست نیافتنی بود. . .
روانی و شادابی در لحظه های زندگی را ، با دقت رصد کرده بودم ، اما در زندگی خودم و دیگران نمی دیدم. . .
چیزی حضور داشت که آرامش لحظه های افکارم را می ربود.
نجوای درونم : « این ، صحیح نیست. . . نباید اینگونه باشد ». . .
چه باید کرد؟
بی درنگ ، سر بر آستان کتاب ها سائیدم. . .
رهبران اندیشه را ، در طول تاریخ ، کاویدم. . .
در هرچی می دیدم ، دقیق شدم. . .
بارها پرسیدم : « این رسمش نیست ! گره کجاست ؟ » . . .
سی سال کندوکاو کردم : در تاریخ ، در طب ، در تاریخ پزشکی ، در ذهن و قدرت های آن ، در فیزیک چه کلاسیک و چه مدرن. . . سپس جامعه را شناختم. . . انسان شناسی را به شیوۀ خودم جستجو کردم !. . .
. . . تا . . . در لحظۀ بزرگترین کشف تاریخ بشر ، ظریف ترین کلاهبرداری تاریخ را دیدم. . .
« آنها توان ما را قاپیده بودند و ضعف را برای ما خواسته بودند ». . .
. . . خواب سالها ، از سرم پرید. . .
در لحظۀ شیرین بیداری ، بر تمامی اندوخته های تاریخ ذهنم تاختم و کتابخانۀ مرتب و منظم افکارم را به آتش کشیدم. . .
با این درد شدید ، « سرما خوردن ممنوع شد! » چشم به جهان گشود. . .
می دانی ؟
هویت مرا پدرانم ساخته اند. . .
در طول تاریخ ، نقطه ای را بر روی خاک ، حصاری برگرد آن کشیده ، نامش را «تاوریژ» یا شاید «داوریژ» و یا «تبریز» و یا اکنون گاهی «تربیز» نامیدند. . .
و من متوجه شدم که گویا متعلق به این نقطه هستم !. . .
اما این ، فقط یک نقطه است و یک نامگذاری. . . که پدران و اجداد من تعیین کرده بودند. . .
آنچه که اکنون ، من تعیین می کنم ، مهم است . . .
این زندگی من است…
من برای خودم ، باید هویت “خود” جدیدم را طراحی کنم …
آنها هویت مرا با این ویژگی های پست، نامگذاری کرده اند…
انسان :انسان ، موجود ضعیفی است که به همه چیز و همه کسی محتاج است و باید در برابر آنها خودش را ضعیف بداند.
انسان ، موجودی بسیار ناکارآمد است که با بروز یک مشکل کوچک در سیستم طبیعی بدن ، تمامی توان های خود را از دست میدهد.
انسان ، به یک باد بند است و با وزش باد مریض میشود!
ضعیف – آنها ضعیف را تعریف کردند:
اگر عطسه کنی ، یعنی بدنت ضعیف شده ، میکروب وارد شده و تو سرما خواهی خورد.
اگر سرما بخوری و تشدید شود ، به مرگ منتهی خواهد شد.
تو در برابر باد ضعیف هستی. اگر در معرض باد بنشینی ، بدنت سرما زده خواهد شد.
تو در برابر مسائل مالی ، ضعیف هستی. اگر کوچکترین حرکت اشتباهی بکنی ، ضعف مالی بر تو حاکم خواهد شد.
بدن تو بسیار ضعیف هست. . . زندگی تو بسیار ضعیف است. . . هر لحظه در معرض آسیب ها هستی. . .
محتاط: تو باید محتاط باشی. . . احتیاط ، شرط عقل است زیرا:
همه چیز در زندگی و در نظام طبیعت ، به ضرر توست.
هرگاه کوچکترین خطایی کردی ، عالی ترین مجازات ، برای تو نوشته خواهد شد.
با کوچکترین بی احتیاطی ، سرما خواهی خورد و مریض خواهی شد
با کوچکترین سهل انگاری ، در رختخواب خواهی افتاد و از کار و زندگیت خواهی ماند. . .
تو باید همیشه احتیاط کنی. . . همه چیز به ضرر توست. . . در مسائل مالی هم باید احتیاط کنی وگرنه ورشکستۀ مالی خواهی شد.
من این تعاریف را نپذیرفتم و بعنوان یک انسان کامل ، شیوۀ زندگی و رشد خودم را خودم تعیین کردم.
من آزادم . . . قدرتمندم . . . انسانم
6 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
زیباست به اشتراک گذاشتن زیبایی
قطغاً همینطوره . از شما عزیز بزرگوار ممنونم.
سلام، آقای احدیان خیلی جالب و زیبا بود واقعا من خودمم با شما موافقم، ولی در مورد مسایل مالی، به نظرم احتیاط بد نیست چون در رابطه با سرماخوردن و ضعف بدن یک نوع موانع یا یک نوع مسله روبرو هستیم ولی در رابطه با مساmل مالی با مولفه های زیادی روبرو هستیم این مسله رو خیلی سخت تر میکنه
دوست عزیز ! مسائل مالی ، اصولاً پیچیده شده اند تا انسانها از سهم خودشان دور شوند.
اگر درهرموردی غیراز موضوع این صفحه ، مطلبی داشتید ، در بخش تحلیل باورها در آخرین خانه شطرنج درج نمایید.
برای دریافت زودهمگام پاسخ خود یادآوری فرمایید. با ارسال پیامک