چرا بشر در برابر بیماریها ، باید سرافراز نماند؟
چرا « سرماخوردن ممنوع شد ! ؟ »
از اوان کودکی به این موضوع علاقه مند شدم؛ چراکه خانوادۀخودم و همۀ افرادی که با آنها برخورد میکردم، چنین دل مشغولی خاصی را همیشه باخود همراه داشتند.
بررسی این اپیدمی از یکسو بسیارساده و از سوی دیگر بسیارمشکل می نمود. ساده بود زیرا با نمونه های آماری بسیاری روبرو بودم که به راحتی قابل بررسی بود. پیچیده بود چراکه همه به باورهای خود پایبند بودند و مقاومتهای سنگینی در برابر تغییرآگاهی داشتند.
اما شوق بررسی و کنجکاوی درمورد سلامتی کامل خودم و دیگران، موجبات شروع فعالیت ذهنی مرا فراهم کرد.
بزودی دریافتم که برای بررسی چنین موضوع سهل و ممتنع و شگفت انگیزی باید چندین موضوع علمی را به صورت همزمان هدف بگیرم.
- علوم پزشکی، تشخیص عوارض طبیعی و غیرطبیعی حاصل از عوامل محیطی را مدنظر قرارمیدهد و از این نظر حائز اهمیت است.
- فیزیک عمومی و فیزیک مدرن، بخصوص مکانیک کوانتومی تلاش میکند قوانینی را که بر ماده حاکم است کشف و بعبارت بهتر مشاهده نماید. درحالیکه شاید فراموش کرده است بدن انسان و جانداران نیز از همان ماده تشکیل شده است و دقیقاً همان قوانین در مورد بدن انسان صادق است.
- روانشناسی با تلاش برای ورود به حیطۀ روح و روان انسان، مأموریتی پیچیده و خطرناک را برای خود طراحی کرده است. دراین مسیر، تعامل اندکی با پزشکی و فیزیک دارد. اخیراً حرکتهایی درگوشه و کنار جهان برای یافتن نقاط مشترک و همکاری این علوم انجام میگیرد که شایان توجه است.
- زیست شناسی نیز مسیر مستقلی را در بررسی طبیعت و عملکرد قوانین آن طی کرده و اصولاً بر روی شناخت ماهیت ها تأکیدکرده و دخالتی درمسائل درمانی ندارد؛ درحالیکه مسائل زیربنائی فیزیولوژی انسانی را تحت تأثیر قرارمیدهد.
- روان تنی نیز ، درمسیر شناخت انسان ، به تازگی حرکتهای معنی دار را شروع کرده است که شایستۀ توجه و قدردانی است.
- دراین حوزه میتوان حتی لوگوتراپی و سایبرنتیک و ان ال پی را واردنمود. تمامی این حرکتها درمسیرنجات انسان از ناهنجاریهایی است که انسان با افکارش ایجاد میکند.
- جامعه شناسی، حاصل تلاش انسان برای تبیین تأثیر وتأثراتی است که جامعه و فرد بر روی همدیگردارند؛ اما جالب است که کمترین توجهی به جسم و روان انسان ندارد درحالیکه محورحرکتش همان انسانی است که علوم انسانی درحال مطالعۀ آن هستند.
بدین ترتیب در، سی سال گذشته وظیفۀ سنگینی را بر دوشم احساس کردم. همۀ این تلاشها باید به گونه ای باهم همسو میشدند تا تلاشهای پراکنده درنقطه ای جمع شوند.
دراین مسیر، هیچ نوع تحصیلات آکادمیکی تعریف نشده بود و مجبوربودم خودم به تنهائی دست بکارشوم.
درکنار کار تحقیقاتی برروی علومی که ذکر آن گذشت، مطالعۀ احوال اشخاص و جوامعی که با علوم نامبرده ، درگیرشده و اصول آنها را بکاربسته بودند، حائز اهمیت بود. تاریخ پر از شرح احوال کسانی است که باشیوه های مختلفی زندگی کرده و از طرق مختلف برای بهبودی خود تلاش کرده و نتیجه گرفته و یا بدون نتیجه به زندگی ادامه داده اند.
مطالعات مستمر، در این زمینه، توانست درهای بستۀ زیادی را بسوی حقایق مسلم انسانی باز نماید.
2 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
روان تنی با روان شناسی چه فرقی دارند؟؟
روان تنی ، فقط به ارتباط روان با تن میپردازد. انشعاب جدیدی در حوزۀ «آشتی روانشناسی و پزشکی» است. دکتر دییاک چوپرا از جمله پیشگامان این حرکت است. من داوری خاصی ندارم. نه از روانشناسی سر در میاورم نه از بدن شناسی. . . تجربه های انسانی ، بسیار ناپایدار هستند. بهتر است به اصول جاودانۀ حیات و زندگی بپردازیم.